loading...
حسن محمدی
آخرین ارسال های انجمن
حسن محمدی بازدید : 241 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)
على(ع) در رهگذر، زنى را ديد كه مشك آبى بر دوش گرفته بود وبه خانه مى‏برد. براى كمك پيش رفت و مشك آب را از او گرفت وبه‏خانه‏اش رساند. در ضمن از وضع او سؤال كرد. زن گفت: «على‏بن‏ابى‏طالب، شوهرم را به مأموريتى فرستاد كه در طى آن او كشته‏شد. اينك چند كودك يتيم براى من مانده است و قدرت اداره زندگى آنها را ندارم. فقر باعث شده است كه خدمتكارى كنم...».
على(ع) بازگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح روز بعد، ظرف غذايى را برداشت و به سوى خانه آن زن رفت. در بين راه عده‏اى خواستند كه ظرف غذا را حمل كنند، امّا هر بار حضرت مى‏فرمود: «روز قيامت چه كسى اعمال مرا به دوش مى‏كشد؟»
به خانه آن زن كه رسيد، در زد. زن پشت در آمد و پرسيد: «چه كسى هستيد؟»
حضرت جواب داد: «كسى كه تو را كمك كرد و مشك آب را برايت آورد. اينك براى كودكانت خوراكى آورده‏ام.»
زن در را گشود و گفت: «خداوند از تو راضى باشد و روز قيامت بين من و على‏بن‏ابى‏طالب حكم كند.»
حضرت وارد شد و به زن فرمود: «نان مى‏پزى يا كودكانت را نگاه‏مى‏دارى؟»
زن گفت: «من در پختن نان تواناترم. شما كودكان مرا نگاه داريد.»
زن آرد را خمير كرد و على(ع) گوشتى را كه همراه آورده بود كباب كرد و با خرما به اطفال خوراند. به هر كودكى در كمال مهربانى و باعطوفت پدرى لقمه‏اى مى‏داد و مى‏فرمود: «فرزندم، على را حلال كن.»
خمير حاضر شد. على(ع) تنور را روشن كرد. اتفاقاً زنى كه على(ع) را مى‏شناخت به آن منزل وارد شد. به محض آن كه حضرت را ديد با عجله خود را به زن صاحبخانه رساند و گفت: «واى بر تو! اين پيشواى مسلمانان على بن ابى‏طالب است.»
زن كه از كلمات گله آميز خود سخت شرمنده و پشيمان شده بود، باشرمندگى به آن حضرت گفت: «يا اميرالمؤمنين، از شما خجالت‏مى‏كشم، مرا عفو كنيد.»
حضرت فرمود: «از اين كه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده‏است، من خجالت مى‏كشم.»

حسن محمدی بازدید : 239 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)
شيخ مفيد(ره) در خواب ديد: فاطمه زهرا(س) در حالى كه دست حسن(ع) و حسين(ع) را در دست داشت پيش آمد و رو به او فرمود: «ياشيخ، به اين دو كودك، فقه را تعليم بده.»
شيخ مفيد از خواب بيدار شد. تعجب كرد از اين كه فاطمه زهرا(س) به‏همراه حسنين بيايد و بگويد به آنها تعليم بده.
روزى شيخ در جلسه درس نشسته بود. ناگهان زنى را ديد كه دست‏دو پسرش را در دست داشت و در برابرش ايستاده بود. زن به شيخ مفيد گفت: «يا شيخ به اين دو كودك (سيد رضى و سيد مرتضى)، فقه را تعليم‏بده.»
شيخ مفيد كه تعبير خوابش را دريافته بود، آن دو كودك را به‏بهترين وجه پرورش داد تا جايى كه سيد رضى و سيد مرتضى ازمفاخر جهان تشيّع گرديدند.
روزى شيخ مفيد مقدارى سهم امام به اين دو كودك داد كه به‏مادرشان بدهند. مادر آنها پول را قبول نكرد و گفت: «سلام مرا به شيخ‏مفيد برسانيد و بگوييد پدرمان مغازه‏اى به ارث گذاشته است. مادرمان، مال الاجاره اين مغازه را مى‏گيرد و خرج مى‏كند، لذا احتياج زيادى نداريم و با قناعت زندگى مى‏كنيم.»

حسن محمدی بازدید : 247 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)
روزى عدّه‏اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند. پيامبر(ص) در حين عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ پدران و مسؤوليت سنگين آنها را در رشد كودك به همراهانشان گوشزد كند.
فرمود:«واى بر فرزندان آخرالزّمان از دست پدرانشان.»
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظه‏اى فكر كردند شايد منظور پيامبر، فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى‏كنند.
عرض كردند: «يا رسول الّله، آيا منظورتان مشركين است؟»
- نه، بلكه پدران مسلمانى را مى‏گويم كه چيزى از فرايض دينى را به‏فرزندان خود نمى‏آموزند و اگر فرزندانشان پاره‏اى از مسائل دينى را فراگيرند، پدران آنها،ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى‏دارند.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن، تعجب كردند كه آيا چنين پدران بى‏مسؤوليتى نيز هستند.
پيامبر كه تعجب آنها را از چهره‏شان خوانده بود ادامه داد: «تنها به‏اين قانع هستند كه فرزندانشان از مال دنيا چيزى را به دست آورند....»
آنگاه فرمود: «من از اين قبيل پدران بيزار و آنان نيز از من بيزارند.»(3)
P . مستدرك الوسائل، ج‏2، ص 625 . P(4)
بيان: در عصر حاضر، دليل دور بودن و ناآگاهى قشر عظيمى از كودكان و نوجوانان از مسائل مذهبى، بى‏توجهى والدينشان به اين مسأله مهم‏است.

حسن محمدی بازدید : 276 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)
گروهى از كودكان مشغول بازى بودند. ناگهان با ديدن پيامبر(ص) كه‏به مسجد مى‏رفت، دست از بازى كشيدند و به سوى حضرت دويدند و اطرافش را گرفتند. آنها ديده بودند پيامبر اكرم(ص)، حسن(ع) و حسين(ع) را به دوش خود مى‏گيرد و با آنها بازى مى‏كند. به اين اميد، هر يك دامن پيامبر را گرفته، مى‏گفتند: «شتر من باش»!
پيامبر مى‏خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به‏مسجد برساند، اما دوست نداشت دل پاك كودكان را برنجاند. بلال‏در جستجوى پيامبر از مسجد بيرون آمد، وقتى جريان را فهميد خواست بچه‏ها را تنبيه كند تا پيامبر را رها كنند. آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: «تنگ شدن وقت نماز براى من ازاين كه بخواهم بچه‏ها را برنجانم بهتر است.»
پيامبر از بلال خواست برود و از منزل چيزى براى كودكان بياورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو برگشت. پيامبر(ص) گردوها را بين بچه‏ها تقسيم كرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول‏شدند.(1)
P . نفايس الاخبار، ص 286. P(2)
بيان: توجه به نياز و خواسته‏هاى كودك از اصول اوليه تربيت است. آسان‏ترين و پسنديده‏ترين راه، راضى كردن كودكان و همان روش متواضعانه پيامبر است كه علاوه بر تأمين نياز كودك، به آنها نوعى شخصيت نيز مى‏بخشد.

حسن محمدی بازدید : 255 شنبه 29 تیر 1392 نظرات (0)

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سؤال می کند:

آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟

خطاب می رسد: آری!

موسی با حیرت می پرسد: آن شخص کیست؟

خطاب می رسد: او مرد قصابی است در فلان محله.

موسی می پرسد: می توانم به دیدن او بروم؟

خطاب می رسد: مانعی ندارد.

فردای آن روز موسی به محل مربوط رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گوید: من مسافری گم کرده راه هستم، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟

قصاب در جواب می گوید: مهمان حبیب خداست، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم، آنگاه با هم به خانه می رویم. موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آن را جدا کرد در پارچه ای پیچید و کنار گذاشت. ساعاتی بعد قصاب می گوید: کار من تمام است برویم. سپس با موسی به خانه قصاب می روند، به محض ورود به خانه، رو به موسی کرده و می گوید: لحظه ای تأمل کن.

موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته، آن را باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد. شی ای در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خود جلب کرد، وقتی تور به کف حیاط رسید، پیرزنی را در میان آن دید، با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت: مادر جان، دیگر کاری نداری؟

و پیرزن می گوید: پسرم انشاالله که در بهشت همنشین موسی شوی. سپس قصاب پیرزن را مجددا در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرار داده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید: او مادر من است و آنقدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آنکه همیشه این دعا را برای من می خواند که:انشاالله در بهشت با موسی همنشین شوی.

و چه دعایی!

آخر من کجا و بهشت کجا؟ آن هم با موسی!

موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید:من موسی هستم و تو یقینا به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد.

حسن محمدی بازدید : 240 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)
براي يك رهبر حق، مسألة عدالت و پارسايي از مهمترين ويژگي‎هايي است كه موجب عدالت گستري و امنيت و سلامتي جامعه شده، و مردم را از دلبستگي‎هايي كه موجب دوري از خدا پرستي و خالص مي‎گردد حفظ مي‎كند.
حضرت سليمان ـ عليه السلام ـ در عين آن كه داراي آن همه قدرت و مكنت بود، هرگز مغرور نشد و از حريم عدالت و پارسايي و ساده زيستي خارج نگرديد. و اگر داراي قصرهاي عالي و بلورين بود، آن قصرها را براي زندگي مرفه خود نمي‎خواست بلكه يك نوع اعجاز مقام پيامبري او در شرايط آن عصر بود، تا همه را به سوي خداي يكتا و بي‎همتا جذب كند.
شيوة زندگي او چنين بود كه وقتي صبح مي‎شد، از اشراف و ثروتمندان روي مي‎گردانيد و نزد مستمندان و فقيران مي‎رفت و كنار آنها مي‎نشست و مي‎گفت:
«مِسكينَ مَعَ الْمَساكِينِ؛ مسكين و بينوايي همنشين مسكينان و بينوايان است.»

حسن محمدی بازدید : 276 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)
در زمان پيامبري حضرت داوود (ع) باغباني به نام شمعيل ، باغ زيبا و پرباري داشت و بخاطر اين نعمت خدا را سپاس ميگفت .
در همان حوالي چوپان جواني هم به نام سرمد هر روز گله گوسفندانش را به هنگام باز گرداندن از صحرا از كنار باغ شمعيل عبور ميداد . يك روز گله گوسفندان سرمد از بوي خوش برگهاي درخت مو از خود بيخود شده و به سمت باغ حركت كردند و سرمد هر چقدر تلاش كرد نتوانست مانع خراب كاريهاي آنها شود .
بعد از گذشت چند ساعت باغ شمعيل به ويرانه اي تبديل شد و او با عصبانيت از سرمد خواست كه براي برقراري عدالت بين شان به نزد داوود نبي بروند .

حسن محمدی بازدید : 281 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)
حضرت نوح(علیه‌السلام) یكی از پیامبران عظیم‌الشأن الهی است، كه نام مباركش چهل و سه بار در قرآن مجید آمده. و نیز سوره‌ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد. وی اولین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده و دعوت جهانی داشته و همچنین اولین پیامبر بعد از ادریس(علیه‌السلام) است. منقول است كه در سال رحلت آدم(علیه‌السلام) به دنیا آمد. شغل او نجاری و مردی بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مركز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطین و عراق بوده است. نام اصلی او عبدالغفار (عبدالاعلی یا عبدالملك) بوده، و فرزند لمك بن متوشلخ بن اخنوع (ادریس) كه با هشت یا ده واسطه نسب او به حضرت آدم(علیه‌السلام) می‌رسد.

حسن محمدی بازدید : 235 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)

ادريس کيست؟
بنابر نقل بسياري از مفسران،ادريس جد پدري نوح است.نام او در تورات «اخنوخ» و در «عربي» ادريس مي باشد و برخي آن را از ماده درس مي‌دانند؛زيرا ادريس کسي بود

که با قلم خط نوشت و نويسندگي کرد.او افزون بر مقام نبوت،به علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت و نخستين کسي بود که طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.نامش،دو بار در قرآن،آن هم با اشاره‌هاي کوتاه آمده است:(در سوره مريم ايات 58 و 57 و 56 و در سوره انبياء ايه 86 و 85 آمده است)

حسن محمدی بازدید : 753 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)
نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود. حضرت شیث سومین فرزند حضرت آدم بوده است. حضرت آدم حدود ۳۴ فرزند داشته است که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: آدم علیه السلام بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که: «این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم علیه السلام نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
سایتی با امکانات بروز - با آپدیت هفتگی - با تبادل اطلاعات و آماده برای تبادل اطلاعات در مورد صنعت لبنیات
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    این سایت تا چه حد انتظارات شما رو برآورده کرده؟
    صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2970
  • کل نظرات : 86
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 63
  • آی پی دیروز : 139
  • بازدید امروز : 112
  • باردید دیروز : 296
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 1,712
  • بازدید ماه : 5,877
  • بازدید سال : 92,790
  • بازدید کلی : 2,307,552
  • کدهای اختصاصی


    ختم صلوات

    ابزار نمایش اوقات شرعی

    وضعیت آب و هوا

    حديث تصادفی

    آیه الکرسی
    ترجمه آیه الکرسی
    خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مى‌گیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى‌داند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‌یابند. کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاى بزرگ. * در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست. * خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و [لى‌] کسانى که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‌برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند