loading...
حسن محمدی
آخرین ارسال های انجمن
حسن محمدی بازدید : 138 پنجشنبه 13 خرداد 1395 نظرات (0)

حكایت دیو و سلیمان

 

سلیمان فرزند داود، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند. این دیوان، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند، خادم دولتسرای عشق شوند.

حسن محمدی بازدید : 209 سه شنبه 18 آذر 1393 نظرات (0)

حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید:


بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.

وزیر سر در گریبان به خانه رفت .

وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟

و او حکایت بازگو کرد.

حسن محمدی بازدید : 198 پنجشنبه 13 شهریور 1393 نظرات (1)

یک مسلمان سالخورده، بر روی یک مزرعه  همراه با نوه جوانش زندگی می کرد. پدربزرگ هر صبح زود بر روی میز آشپزخانه می نشست و قرآن را می خواند.

 نوه اش تمایل داشت عین پدربزرگش باشد و از هر راهی که می توانست سعی می کرد از پدربزرگش تقلید کند.


 یک روز آن نوه پرسید: پدربزرگ، من تلاش می کنم که مثل شما قرآن بخوانم اما آن را نمی فهمم و آنچه را که من نمی فهمم، سریع فراموش می کنم و در نتیجه آن کتاب را می بندم.چه کار باید انجام بدهم که آن قرآن را خوب بخوانم؟

حسن محمدی بازدید : 241 دوشنبه 27 مرداد 1393 نظرات (1)

ماجرای هُدهُد و بُلْقَیس
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با تمام حشمت و شكوه و قدرت بی‎نظیر بر جهان حكومت می‎كرد. پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امكانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،‌تا آن جا كه رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را می‎دانست.


هدف حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ این بود كه همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت كند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.

حسن محمدی بازدید : 255 سه شنبه 13 خرداد 1393 نظرات (0)

شیوه برخورد باسخنان ناروا

 

روزى امام سجاد علیه السلام از منزل خارج شد، مردى به او برخورد کرد و حضرت را مورد بدگوئى قرار داد. غلامان و اطرافیان امام علیه السلام بسوى او رفتند تا وى را تنبیه کنند.

 

امام علیه السلام فرمود: را رها کنید آنگاه در برابر آن مرد جسور قرار گرفت و گفت : عیبهاى من که خداوند آنها را پوشانده است بیشتر از آن است که تو از آنها آگاه نشده اى . آیا نیازى دارى که آن را بر آورده سازم ؟


مردجسور
 خجالت زده شد. آنگاه امام علیه السلام عبائى که بر دوش او انداخت و دستور داد هزار درهم به او دادند. پس از این واقعه آن مرد همواره به امام علیه السلام مى گفت : شهادت مى دهم که تو از اولاد پیامبران هستى.

حسن محمدی بازدید : 353 دوشنبه 14 بهمن 1392 نظرات (0)
داستانی عجیب از پیش بینی امام خمینی از آینده خوب یک جوان لااُبالی را برای آنهایی منتشر می کنم که از اکسیر وجود امثال امام و شهید چمران و.... خبری ندارند و گاه معترض می شوند چطور این امکان دارد؟ اکسر وجود امام و انقلاب بسیاری را سعادتمند کرد و برخی ... مثنوی او چو قرآن مُدلّ / هادی بعضی و بعضی را مضل .... بهرحال گزینش خدا مثل ما نیست.... خدا بعضی ها را دوست دارد و ازاعمالشان بدش می آید و برخی را دوست ندارد واعمالشان را دوست دارد... تا یار که را خواهد و میلش به که باشد... حسن فاعلی برتر است گرچه حسن فعلی هم باید داشت...
حسن محمدی بازدید : 196 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

روزى حضرت خضر از بازار بنى اسرائيل مى گذشت ناگاه چشم فقيرى به او افتاد و گفت : به من صدقه بده خداوند به تو بركت دهد!
خضر گفت : من به خدا ايمان دارم ولى چيزى ندارم كه به تو دهم .

حسن محمدی بازدید : 239 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

زنى از اهل دينور مرا خواست ، چون نزد او رفتم گفت : اى پسر ابى روح ! تو از لحاظ دين و تقوى از همه مورد اطمينان تر هستى مى خواهم امانتى به تو بسپارم كه آن را به عهده گرفته و به صاحبش ‍ برسانى .

حسن محمدی بازدید : 188 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)

در آن ايام ، شهر كوفه مركز ثقل حكومت اسلامی بود . در تمام قلمرو كشور
وسيع اسلامی آن روز ، به استثناء قسمت شامات ، چشمها به آن شهر دوخته‏
بود كه ، چه فرمانی صادر می‏كند و چه تصميمی می‏گيرد .
در خارج اين شهر دو نفر ، يكی مسلمان و ديگری كتابی ( يهودی يا مسيحی‏
يا زردشتی ) روزی در راه به هم برخورد كردند . مقصد يكديگر را پرسيدند .
معلوم شد كه مسلمان به كوفه می‏رود ، و آن مرد كتابی درهمان نزديكی ، جای‏
ديگری را در نظر دارد كه برود . توافق كردند كه چون در مقداری از مسافرت‏
راهشان يكی است باهم باشند و بايكديگر مصاحبت كنند . راه مشترك ، با صميميت ، در ضمن صحبتها و مذاكرات مختلف طی شد . به‏ 

سر دو راهی رسيدند ، مرد كتابی با كمال تعجب مشاهده كرد كه رفيق‏
مسلمانش از آن طرف كه راه كوفه بود نرفت ، و از اين طرف كه او می‏رفت‏
آمد .
پرسيد : " مگر تو نگفتی من می‏خواهم به كوفه بروم ؟ " .
- " چرا " .
- " پس چرا از اين طرف می‏آئی ؟ راه كوفه كه آن يكی است " .
- " می‏دانم ، می‏خواهم مقداری تورا مشايعت كنم . پيغمبر ما فرمود "
هرگاه دو نفر در يك راه بايكديگر مصاحبت كنند ، حقی بريكديگر پيدا
می‏كنند " . اكنون تو حقی بر من پيدا كردی . من به خاطر اين حق كه به‏
گردن من داری می‏خواهم چند قدمی تو را مشايعت كنم . و البته بعد به راه‏
خودم خواهم رفت " .
- " اوه ، پيغمبر شما كه اين چنين نفوذ و قدرتی در ميان مردم پيدا كرد
، و باين سرعت دينش در جهان رائج شد ، حتما به واسطه همين 
اخلاق كريمه‏اش بوده " .
تعجب و تحسين مرد كتابی در اين هنگام به منتها درجه رسيد ، كه برايش‏
معلوم شد ، اين رفيق مسلمانش ، خليفه وقت علی ابن ابيطالب " ع "
بوده . طولی نكشيد كه همين مرد مسلمان شد ، و در شمار افراد مؤمن و
فداكار اصحاب علی - عليه‏السلام - قرار گرفت " ( 1 ) . 


منبع داستان راستان جلد 1
حسن محمدی بازدید : 169 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (1)

عبدالملك بن مروان ، بعد از بيست و يك سال حكومت استبدادی ، در سال‏
86 هجری از دنيا رفت . بعد از وی پسرش وليد جانشين او شد . وليد برای‏
آنكه از نارضاييهای مردم بكاهد ، بر آن شد كه در روش دستگاه خلافت و طرز
معامله و رفتار با مردم تعديلی بنمايد . مخصوصا در مقام جلب رضايت مردم‏
مدينه - كه يكی از دو شهر مقدس مسلمين و مركز تابعين و باقيماندگان‏
صحابه پيغمبر و اهل فقه و حديث بود بر آمد - . از اين رو هشام بن‏
اسماعيل مخزومی پدر زن عبدالملك را ، كه قبلا حاكم مدينه بود و ستمها
كرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را می‏كردند ، از كار بركنار كرد . 

هشام بن اسماعيل ، در ستم و توهين به اهل مدينه بيداد كرده بود . سعيد
بن مسيب ، محدث معروف و مورد احترام اهل مدينه را به خاطر امتناع از
بيعت ، شصت تازيانه زده بود و جامه‏ای درشت بروی پوشانده ، برشتری‏
سوارش كرده ، دور تا دور مدينه گردانده بود . به خاندان علی عليه‏السلام و
مخصوصا مهتر و سرور علويين ، امام علی بن الحسين زين‏العابدين ( ع ) ،
بيش از ديگران بدر رفتاری كرده بود .
وليد هشام را معزول ساخت و به جای او ، عمر بن عبدالعزيز ، پسر عموی‏
جوان خود را كه در ميان مردم به حسن نيت و انصاف معروف بود ، حاكم‏
مدينه قرار داد . عمر برای باز شدن عقده دل مردم ، دستور داد هشام بن‏
اسماعيل را جلو خانه مروان حكم نگاه دارند ، و هر كس كه از هشام بدی‏
ديده يا شنيده بيايد و تلافی كند ، و داد دل خود را بگيرد . مردم دسته‏
دسته می‏آمدند ، دشنام و ناسزا و لعن و نفرين بود كه نثار هشام بن اسماعيل‏
می‏شد .
خود هشام بن اسماعيل ، بيش از همه ،  

كرد و بر حال او ترحم كرده به او فرمود : " اگر كمكی از من ساخته است‏
حاضرم " .
بعد از اين جريان ، مردم مدينه نيز شماتت به او را موقوف كردند ( 1 )
.

پاورقی :
. 1 بحار الانوار ، جلد ، 11 صفحه 17 و 27 ، و الامام الصادق ، جلد 1 ،
صفحه 111 ، - و الامام زين‏العابدين - تأليف عبدالعزيز سيد الاهل ، ترجمه‏
حسين وجدانی ، صفحه . 92 




منبع : داستان راستان جلد 1

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
سایتی با امکانات بروز - با آپدیت هفتگی - با تبادل اطلاعات و آماده برای تبادل اطلاعات در مورد صنعت لبنیات
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    این سایت تا چه حد انتظارات شما رو برآورده کرده؟
    صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2970
  • کل نظرات : 86
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 115
  • آی پی دیروز : 115
  • بازدید امروز : 474
  • باردید دیروز : 352
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,798
  • بازدید ماه : 6,788
  • بازدید سال : 79,629
  • بازدید کلی : 2,294,391
  • کدهای اختصاصی


    ختم صلوات

    ابزار نمایش اوقات شرعی

    وضعیت آب و هوا

    حديث تصادفی

    آیه الکرسی
    ترجمه آیه الکرسی
    خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مى‌گیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى‌داند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‌یابند. کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاى بزرگ. * در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست. * خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و [لى‌] کسانى که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‌برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند