در زمان ابوبكر و عمر، زلزله شديدى در مدينه رخ داد، به طورى كه عموم مردم
ترسيدند. نزد ابوبكر و عمر رفتند، مشاهده كردند آن دو نفر از شدت ترس به شتاب
حضور اميرالمؤ منين (ع ) مى روند.
مردم هم به تبعيت آنها حضور آن حضرت رسيدند. اميرالمؤ منين (ع ) از
منزل خارج شدند. ابوبكر و عمر و عموم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروى شهر
رسيدند. آن حضرت روى زمين نشست مردم هم اطراف او نشستند. ديوارهاى مدينه مانند
گهواره حركت مى كرد اهل مدينه از شدت ترس صداهاى خود را بلند كرده و فرياد مى
زدند: يا على به فرياد ما برس ، هرگز چنين زمين لرزه اى نديديم . لب هاى آن حضرت
به حركت آمد و با دست به زمين زد و فرمود: اى زمين آرام و قرار بگير. زمين به اذن خدا
ساكت شد و قرار گرفت .
مردم از اطاعت و فرمانبردارى زمين از اميرالمؤ منين تعجب كردند، فرمود: شما تعجب كرديد
كه اطاعت امر من نمود وقتى به او گفتم : قرار بگير؟
عرض كردند: بلى ، يا اميرالمؤ منين .
فرمود: من همان انسانى هستم كه خداوند در قرآن مى فرمايد:
(و قال الانسان مالها) به زمين مى گويم بيان كن براى من حوادث و اخبارى كه بر روى
تو واقع شده و انجام گرفته است و به من بگو
عمل هايى كه مردم در روى تو به جا آورده اند.
پس از آن فرمود: اگر اين همان زمين لرزه هايى بود كه خداوند در سوره زلزله مى
فرمايد زمين به من اخبار خود را خبر مى داد، ولى آن نيست .(36)
و در حديث آمده است كه پيغمبر (ص ) فرمود: آيا مى دانيد كه اخبار آن چيست ؟
گفتند: خدا و پيامبرش داناتر است .
فرمود: اخبار آن اين است كه شهادت مى دهد بر هر بنده و كنيز و هر مرد و زن به آن چه در
روى آن انجام داده مى گويد: فلانى ، فلان كار را در فلان روز از فلان ماه انجام داده .
اين خبر دادن زمين است .
سایت اصلی
با سلام و تشکر از شما بازدید کننده عزیز
برای استفاده از مطالب جدید می توانید به سایت اصلی مراجعه نمایید