ميثم تمار گفت : من در خدمت مولايم اميرالمؤ منين (ع ) بودم كه جوانى
داخل شد و در وسط جماعت مسلمين نشست . چون على (ع ) از بيان احكام فراغت يافت ، پسر
جوان برخاست و گفت : اى ابوتراب من فرستاده اى هستم به جانب تو با رسالتى كه
كوه ها را به شدت مى لرزاند، از سوى مردى كه كتاب خدا را از
اول تا آخر حفظ كرده است و علم قضاوت ها و احكام را مى داند و او از تو در كلام
سخنورتر و براى اين مقام سزاوارتر است .
پس براى جواب آماده شو و با كلام ناروا سخنت را آرايش نده . غضب در چهره اميرالمؤ منين
(ع ) آشكار شد و به عمار فرمود: سوار شترت شو و در ميان
قبايل كوفه بگرد و بگو دعوت على (ع ) را اجابت كنيد تا حق را از
باطل و حلال را از حرام و درست را از نادرست بشناسيد.
با سلام و تشکر از شما بازدید کننده عزیز
برای استفاده از مطالب جدید می توانید به سایت اصلی مراجعه نمایید