loading...
حسن محمدی
آخرین ارسال های انجمن
حسن محمدی بازدید : 274 یکشنبه 13 مرداد 1392 نظرات (0)
زندانبانْ «عادل» را به سياهچال انداخت و در را به رويش بست. عادل بيچاره ترسيد و خشمگين شد و با خود گفت: «چقدر بد است كه انسان وارد زندان شود! ولى بدتر اين است كه بدون گناه او را به زندان ببرند». عادل از ته دل احساس مى‏كرد كه بى‏گناه است. پليس او را متهم كرده بود كه كيف زنى را زده است. زن نيز اين اتهام را در مورد او تأييد مى‏كرد. قاضى او را به دو سال زندان محكوم كرد تا برايش درسى باشد.
پيش از اين كه به زندان افتد، به دفتر مدير زندان رفت. مدير مردى پاكدل بود و با زندانيان به مهربانى رفتار مى‏كرد. او به پرونده عادل نگاهى كرد و گفت: «عادل، صبح به خير، چرا تو را به اين جا آورده‏اند؟»

عادل پاسخ داد: «مى‏گويند من كيف زده‏ام، ولى من اين كار را نكرده‏ام و در جايى كه دزدى در آن اتفاق افتاده، نبوده‏ام. من نمى‏دانم براى اثبات بى‏گناهى خود چه كارى بايد بكنم؟»
مدير زندان دلش به حال او سوخت و گفت: «براى هميشه در زندان نمى‏مانى. آيا وكيلت به تو نگفته است كه حق دارى تجديد نظر بخواهى؟»
عادل پاسخ داد: «من وكيل نداشتم. تجديد نظر يعنى چه؟»
مدير گفت: «تجديد نظر يعنى اين كه تو نامه‏اى به دادگاهى كه از دادگاه كنونى تو بالاتر باشد، بنويسى و در آن يادآور شوى كه بى‏گناه هستى و بدون داشتن وكيل برايت حكم صادر كرده‏اند».
اندوه بر چهره عادل ظاهر شد و چيزى نمانده بود كه اشك از چشمانش سرازير شود. او گفت: «من خواندن و نوشتن نمى‏دانم، پس چگونه نامه بنويسم؟»
مدير گفت: «بنابراين، خوب شد كه به اين زندان آمدى؛ زيرا اين جا مدرسه‏اى وجود دارد كه مى‏توانى در آن خواندن و نوشتن بياموزى».
عادل به مدرسه زندان رفت. در آغاز آموختن برايش دشوار بود، ولى به آزادى بيشتر علاقه داشت. هر چه علاقه بيشتر باشد، آموختن آسان‏تر مى‏شود. مدتى بعد دانست كه دانش واقعاً لذت‏بخش است. او هرگاه چيز تازه‏اى مى‏آموخت، شادى بيشترى احساس مى‏كرد.
سرانجام، عادل توانست نامه‏اى به دادگاه بالاتر بنويسد. مدير زندان هم او را به نوشتن نامه تشويق كرد. او قلمى برداشت و چنين نوشت:
به نام خدا
آقايان رئيس و اعضاى دادگاه‏
نام من عادل امين است و به اتهامِ زدن كيف خانمى به دو سال زندان محكوم شده‏ام. من اين كار را نكرده‏ام، ولى هيچ كس حاضر نيست سخن مرا باور كند. هنگامى كه برايم حكم صادر شد، وكيلى نداشتم. بدبختانه قاضى هم از قيافه‏ام خوشش نيامد.
اميدوارم مرا يارى كنيد، زيرا من بى‏گناه هستم.
عادل امين‏
اعضاى دادگاه نامه او را خواندند و دانستند كه عادل، وكيلى نداشته است. آنان گفتند چنين چيزى مخالف قانون است و دستور دادند دادگاهى ديگر پس از اين كه وكيلى براى او تعيين شد، به پرونده‏اش رسيدگى كند. زنى كه كيفش را زده بودند، احضار شد؛ ولى نتوانست اثبات كند كه عادل اين كار را كرده‏است. بنا براين، دادگاه بى‏گناهى او را اعلام كرد و عادل توانست از درى كه قلم به رويش گشوده بود، زندان را ترك كند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سایتی با امکانات بروز - با آپدیت هفتگی - با تبادل اطلاعات و آماده برای تبادل اطلاعات در مورد صنعت لبنیات
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    این سایت تا چه حد انتظارات شما رو برآورده کرده؟
    صفحات جداگانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2970
  • کل نظرات : 86
  • افراد آنلاین : 148
  • تعداد اعضا : 288
  • آی پی امروز : 261
  • آی پی دیروز : 113
  • بازدید امروز : 582
  • باردید دیروز : 476
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,493
  • بازدید ماه : 11,555
  • بازدید سال : 98,468
  • بازدید کلی : 2,313,230
  • کدهای اختصاصی


    ختم صلوات

    ابزار نمایش اوقات شرعی

    وضعیت آب و هوا

    حديث تصادفی

    آیه الکرسی
    ترجمه آیه الکرسی
    خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مى‌گیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى‌داند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‌یابند. کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاى بزرگ. * در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست. * خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و [لى‌] کسانى که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‌برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند