هنگام برگشت از صفين و ورود به شهر كوفه ، على عليه السلام و همراهانش با پيرمردى مواجه شدند كه در سايه ديوارى نشسته و اثر بيمارى در چهره او آشكار بود. اميرالمؤ منين به سوى او رفت و سلام كرد. همراهان نيز چنين كردند. پيرمرد جواب شايسته اى داد. معلوم شد كه اميرالمؤ منين را شناخته است . على عليه السلام : چهره ات را دگرگون مى بينم ، آيا از بيمارى است ؟ گفت : بلى .
اميرالمؤ منين : گويا تو اين كسالت را مكروه مى دارى .
گفت : دوست ندارم غير از من كسى به آن گرفتار شود.
اميرالمؤ منين فرمود: آيا آنچه را در اثر اين بيمارى به تو رسيده است خير حساب مى كنى ؟
گفت : بلى .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: مژده باد تو را به رحمت پروردگارت و آمرزش گناهانت ، تو كيستى اين بنده خدا؟
گفت : من صالح بن سليم هستم .
اميرالمؤ منين فرمود: از كدام قبيله ؟
گفت : در اصل از قبيله سلامان بن طى هستم ولى با قبيله بنى سليم بن منصور هم پيمانم .
حضرت فرمود: سبحان الله : چه زيبا است اسم تو و اسم پدرت و اسم هم پيمان هايت و اسم كسى كه به او نسبت دارى . آيا در اين نبرد با ما شركت داشتى ؟ گفت : نه والله حاضر نبودم ، البته تصميم داشتم ولى آتش اين تب كه مى بينى مرا باز داشت .
حضرت آيه شريفه ليس على الضعفاء و لا على المرض و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله . ما على المحسنين من سبيل و الله غفور رحيم (256)قرائت فرمود. آن گاه از او پرسيد: مردم درباره آنچه بين ما و اهل شام واقع شد چه مى گويند؟
گفت : برخى خوشحالند و آنها آدم هايى داراى غل و غش اند و برخى از نتيجه كار ناراحت و متاءسفند و آنها خيرخواه تواند.
اميرالمؤ منين آماده حركت شد و فرمود: راست گفتى . خداوند كسالت تو را موجب ريزش گناهان تو قرار دهد. زيرا مرض اجراى ندارد وليكن براى بنده گناهى نمى گذارد، مگر اينكه او را مى ريزد. پاداش ، در گفتار با زبان و عمل كردن با دست و پا است ، و خداوند متعال به واسطه صدق نيت و صلاح باطن عده زيادى از بندگانش را وارد بهشت مى كند.(257)
سایت اصلی
با سلام و تشکر از شما بازدید کننده عزیز
برای استفاده از مطالب جدید می توانید به سایت اصلی مراجعه نمایید